BABAK 1992 | ||
آخرین مطالب
لینک دوستان
پیوندهای روزانه |
دلم را که از دست می دادم. نه، نه، خودم راکه از دست می دادم، خیال میکردم تمام دنیا را به دست خواهم آورد و تو مال من خواهی شد. اما چه زود فهمیدم که دیر شده است و چقدر دیر شده بود. دیگر نه خودم را داشتم، نه تو را و نه تمام دنیا را.همه چیز را از دست داده بودم، همه چیز. و چقدر دنبال تمام آن چیزهایی گشتم که گم کرده بودم اما دیگر یادم نمی آمدچه چیزهایی را گم کرده ام . حالا مات و مبهوت و حیران نمی دانم سر از کجا دراورده ام و نمی دانم چه چیزی جای منی را که گم گشته ام گرفته است. بیا و ویران کن وجودم را ، آجرهای سنگی بی احساس را بردار و مرا از نو بساز ، زیر پایم سیمان بریز تا از جایم تکان نخورم . جای چشمهایم آینه ای بگذار تا من کور شوم و تمام دنیا خودشان را ببینند. و آونگ ساعتی راپیدا کن و در دلم بگذار تا لحظه های باقیمانده عمرم را به لحظه های فراموش شده خاطراتم پیوند دهد. نظر بدهید. دستها، گوشها و لبانم را... . فقط از پشت آینه ها جایی بگذار برای اشک ریختنم تا هیچکس گریه کردنم را نبیند و باز پتک بی اعتناییت را بردار و بر سرم بکوب ، بیل و کلنگ ات را بر دار و بشکن مرا . نمی دانم ! این من نیستم، بیا و مرا در هم شکن . بیا و ... . [ دوشنبه 89/10/20 ] [ 12:36 صبح ] [ بابک باباپور ]
[ نظرات () ]
|
درباره وبلاگ هر چی که بخوای از عکس، داستان، ترفند مو بایل و کامپیوتر،ترفند ایرانسل،بازی،دانلود فیلم و آهنگ، اس ام اس و ....
موضوعات وب
لینک های ویژه
آرشیو مطالب
امکانات وب بازدید امروز: 617 بازدید دیروز: 26 کل بازدیدها: 925674 |
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |